چون گریزد شیخ شهر از نام عشق
چون گریزد شیخ شهر از نام عشق
کی تواند نوش کرد از جام عشق
خاکیانرا برتری ز افلاکیان
نیست جز از فضل و از انعام عشق
عقل را چبود نهایغت الکمال
جز گرفتار آمدن در دام عشق
نغمۂ ناقوس و تکبیر نماز
پنج نوبت میزند بر نام عشق
بر فراز بام عرشش منزل است
هر که را افتاد طشت از بام عشق
هر چه گفتند اولیا از قول حق
نیست غیر از وحی و جز الهام عشق
در حریم حرمتش محرم نه ای
تا نه بندی ای حبیب احرام عشق
***
تو خواجه ای و منت چون غلام حلقه بگوش
بگیر گوش و بهر کس بخواهیم بفروش
شود شبی که چو بختم ز در درآئی و من
چو جان ببر کشمت یا چو جامه در آغوش؟
هر آنچه تلخ بگوئی از آن لب شیرین
لطیف و عذب بود خواه نیش و خواهی نوش
لب تو لعل بود گفتۂ حبیب گوهر
سزا بود که چنین گوهری کنی در گوش میرزا حبیب خراسانی
کی تواند نوش کرد از جام عشق
خاکیانرا برتری ز افلاکیان
نیست جز از فضل و از انعام عشق
عقل را چبود نهایغت الکمال
جز گرفتار آمدن در دام عشق
نغمۂ ناقوس و تکبیر نماز
پنج نوبت میزند بر نام عشق
بر فراز بام عرشش منزل است
هر که را افتاد طشت از بام عشق
هر چه گفتند اولیا از قول حق
نیست غیر از وحی و جز الهام عشق
در حریم حرمتش محرم نه ای
تا نه بندی ای حبیب احرام عشق
***
تو خواجه ای و منت چون غلام حلقه بگوش
بگیر گوش و بهر کس بخواهیم بفروش
شود شبی که چو بختم ز در درآئی و من
چو جان ببر کشمت یا چو جامه در آغوش؟
هر آنچه تلخ بگوئی از آن لب شیرین
لطیف و عذب بود خواه نیش و خواهی نوش
لب تو لعل بود گفتۂ حبیب گوهر
سزا بود که چنین گوهری کنی در گوش میرزا حبیب خراسانی
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در 13 آذر 1396 ساعت 18:49 توسط سجاد
| تعداد بازديد : 100